سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدى را از سینه جز خود بر کن با کندن آن از سینه خویشتن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :0
کل بازدید :10591
تعداد کل یاداشته ها : 8
103/1/31
12:41 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
amir tanha[22]
من خودم هستم شاعری که دفتر شعرش رو آتیش زده - عابری که خودشو قدم زده- غریبه ای که غربت رو خودش محک زده و . . . . . و دراین شهر غریب -- من و تنهایی من -- منتظر چشم براه -- پی دیدار مهی -- منتظر چشم براه-- انتظار دو لبی -- در گلستان ِ دلم-- نبود نغمه ی کس -- در این باغ ِ قشنگ-- بهر . . . . . . .-؟؟؟؟

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

تقدیم به معصومه عزیز

از کدامین جاده آمده ای ؟؟

که اینگونه

الفبای عشق را به من آموختی ؟

و به تسخیر در اوردن فلبم را . . .

و به من گفتی :

عشق جاودانه است

و هنوز هم میتوان

لیلی و مجنون ماند

E 2        21/03/1390

 


90/3/21::: 5:43 ع
نظر()
  
  

 

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست
 
عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب ! از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای

و ندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آواره ی صحرا، نشد

گفتم عاقل می شوی، اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی ، گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم


 


90/2/27::: 3:22 ع
نظر()
  
  

هوشنگ ابتهاج

در کوچه سار شب

درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی ست پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند
چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر ، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند

بهانه

ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه ی شبانه از توست
من انده خویش را ندانم
این گریه ی بی بهانه از توست
ای آتش جان پکبازان
در خرمن من زبانه از توست
افسون شده ی تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست
کشتی مرا چه بیم دریا ؟
توفان ز تو و کرانه از توست
گر باده دهی و گرنه ، غم نیست
مست از تو ، شرابخانه از توست
می را چه اثر به پیش چشمت ؟
کاین مستی شادمانه از توست
پیش تو چه توسنی کند عقل ؟
رام است که تازیانه از توست
من می گذرم خموش و گمنام
آوازه ی جاودانه از توست
چون سایه مرا ز خک برگیر
کاینجا سر و آستانه از توست


90/2/26::: 12:15 ع
نظر()
  
  

تنهاتر از من انگار کسی نیست

هوا گرفته هم نفسی نیست

تنها تر از من از من خاموش

من شکسته من فراموش

پنجره بازه رو به خیابون

چشای خیسم خیره به بارون

دلم گرفته مثل همیشه

بی تو دل تنهام آروم نمیشه

پنجره بازه به روی بارون

ثانیه های من پریشون

دلم گرفته مثل همیشه

بی تو دل تنهام آروم نمیشه

 

نه عشقی موند و نه سر پناهی

ستاره ای نیست تو این سیاهی

@@@@@@@@@@@@

 

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم

چند وقتی است که هر شب به تو می اندیشم

به تو آری ، به همان منظر دور

به همان سبز صمیمی ، به همان باغ بلور

یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگیش

می توان یک شَبه پی برد به دلدادگیش

یک نفر سبز ، چنان سبز که از سبزی او

می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

شبحی چند شب است آفت جانم شده است

اول اسم کسی ورد زبانم شده است

در من انگار کسی در پی انکار من است

یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است

آی ای بی رنگ تر از آینه ، یک لحظه بایست

راستی آن شبح هر شبه تصویر تو نیست؟

حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش

 عاشقی جرم قشنگی است به انکار مپوش 


90/2/10::: 1:52 ع
نظر()
  
  

چه در دل من چه در سر تو من از تو رسیدم،  به باور تو              تو بودی و من     به گریه نشستم ،

برابر تو      به خاطر تو             به گریه نشستم بگو چه کنم؟

با تو ،  شوری در جان     بی تو ، جانی ویران   از این ، زخم پنهان

می مـیـــرم !!!!!

نامت ، در من باران     یادت، در دل طـــــــوفان    با تو، امشب پایان می گیرم!

نه بی تو سکوت

نه بی تو سخن

به یاد تو بودم

به یاد تو من

ببین غم تو

رسیده به جان و دویده به تن

 ببین غم تو رسیده به جانم

بگو چه کنم؟

 


90/2/10::: 1:51 ع
نظر()
  
  

راحت بخواب ای شهر! این دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است

در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ور نیست
آن ماهی دلتنگ ، خوشبختانه مرده است

یک عمر زیر پا لگد کردند او را
اکنون که می‌گیرند روی شانه ، مرده است

گنجشکها ! از شانه‌هایم برنخیزید
روزی درختی زیر این ویرانه مرده است
دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن ! پروانه مرده است



  
  

دلگیر دلگیرم، مرا مگذار و مگذر

 از غصه می‌میرم مرا مگذار و مگذر

با پای از ره مانده در این دشت تب دار

ای وای می‌میرم مرا مگذار و مگذر

سوگند بر چشمت که از تو تا دم مرگ

دل بر نمی‌گیرم مرا مگذار و مگذر

بالله که غیر از جرم عاشق بودن ای دوست

بی جرم و تقصیرم مرا مگذار و مگذر

با شهپر اندیشه دنیا گردم اما

در بند تقدیرم مرا مگذار و مگذر

آشفته‌تر زآشفتگان روزگارم

از غم به زنجیرم مرا مگذار و مگذر.

 **********

 مرا با سوز جان بگذار و بگذر

اسیر و ناتوان بگذار و بگذر

 

چو شمعی سوختم از آتش عشق

مرا آتش به جان بگذار و بگذر

 

دلی چون لاله بی داغ غمت نیست

بر این دل هم نشان بگذار و بگذر

 

مرا بایک جهان اندوه جانسوز

تو ای نا مهربان بگذار و بگذر

 

دو چشمی را که مفتوح رخت بود

کنون گوهر فشان بگذار و بگذر

 

در افتادم به گرداب غم عشق

مرا در این میان بگذار و بگذر


90/2/10::: 1:49 ع
نظر()
  
  

سلام

من امروز عضو این مجموعه شدم واقعیتش توی بلاگفا هم وب دارم ولی نمیخوام دیگه اونجا ادامه بدم . راستشو بخوای اونجا یه جورایی چندتا از همکارام آدرس منو دارن و نمیخوام اسرار مگوی منو بفهمن .


90/1/20::: 2:57 ع
نظر()